موضوع اصلی | ادبیات و شعر | |
---|---|---|
موضوع فرعی | رمان ایرانی | |
نویسنده | محسن امامیان | از این نویسنده |
ناشر | شهید کاظمی،من وکتاب | از این ناشر |
نوبت چاپ | 1 | |
سال چاپ | 1400 | |
شابک | 9786222850395 | |
نوع جلد | شمیز | |
قطع | رقعي | |
وزن | 202 گرم | |
تعداد صفحات | 212 صفحه |
او سرنوشتی عجیب دارد، دختری است که خون بها شده تا جنگ و خونریزی میان دو قبیله به پایان برسد، هنگامی که از خانواده جدایش کردند تنها دو سال داشته، یگانه دختر خانواده بوده و او را هبه نام نهاده بودند، مادرش از غم رفتن او دق کرده و پدر و دو برادرش ماندند و فقری که هبه را از آن ها جدا انداخته بود. مردان قبیله ای که هبه را به عنوان خون بها به آن داده بودند به دخترک توجهی نداشتند و گریه های دختر ماریه را به سوی او کشاند، زنی در همسایگی آن ها که فرزندی نداشت، شوهر زن حوصله کودک نداشت چه برسد به اینکه بخواهد گریه های او را تحمل کند اما اجازه داد تا هبه جایی در طویله داشته باشد و از شیر احشام تغذیه نماید، ماریه فضا را برای او مهیا کرد و مراقبت کرد تا بزرگ شود، او که اکنون دیه نام داشت روزی در خانه بود و به شطیانا نزدیک شد، همین نزدیکی مهرش را در دل مرد انداخت و او را به گوشه ای در خانه پناه داد. روزها می گذشت و دیه بزرگ تر می شد، اتفاقاتی رخ داد که باعث شد او نامی از مسلمانان بشنود، نامی نه به نیکی بلکه به شر و ظلم و فساد، کم کم ریشه ی کینه در دل بچه های قبیله از مسلمانان شکل گرفت و این کینه در دل دیه هنگامی به اوج خود رسید که او بالیده بود و پسری که دوستش داشت در جنگ با مسلمانان جان باخت. پس از مدتی دیه را به کنیسه راه دادند در میان بزرگان قبیله، اتفاقی عجیب که کمتر رخ می داد، زنی به مجمع راه پیدا کند؟ اما ورود او به مجمع با ماموریتی دشوار همراه بود، او باید میان مسلمانان نفوذ می کرد و ریشه شان را می زد!
تا این لحظه نظری ثبت نشده است ، شما اولین نظر دهنده باشید.
تا این لحظه بریده ای برای این کتاب ثبت نشده است ، شما اولین نفر باشید.