موضوع اصلی | ادبیات و شعر | |
---|---|---|
موضوع فرعی | رمان ایرانی | |
نویسنده | فرشته تات شهدوست | از این نویسنده |
ناشر | آراسپ | از این ناشر |
نوبت چاپ | 2 | |
سال چاپ | 1396 | |
شابک | 9786008696179 | |
نوع جلد | شمیز | |
قطع | رقعي | |
وزن | 537 گرم | |
تعداد صفحات | 495 صفحه |
ابتدای داستان دختری به اسم #شهرزاد در حال فرار از دست عده ای اشخاص مجهول است که در ادامه ی رمان با هویت آن ها کاملا آشنا خواهید شد.
شهرزاد در مسیر فرارش به شمال تصادف می کند و با دکتری آشنا می شود.
#کوروش فرخزاد که شخصیتی محکم و متین و قابل احترام دارد، در زندگی شهرزاد با گذشته ای مبهم آرام آرام حکم یک حامی قوی و قابل اعتماد را پیدا می کند.
شهرزاد ناخواسته وارد زندگی کوروش می شود.کوروشی که از زندگی اش کاملا ناامید است با ورود این دختر پی به حقایقی می برد که سال ها از وجود آن ها بی خبر بوده است و می تواند به بعد دیگری از زندگی اش بنگرد و رخ حقیقی آن هایی را که زمانی صادقانه دوستشان داشته و به او خیانت می کنند را ببیند
قسمتی از متن رمان دل تورا حکم میکند
نگاهم را..سرکشانه..به زیر می کشم..پایین را نگاه می کنم..چشمانم سیاهی می رود..اما نگاه می کنم..عقب نمی کشم..لج کرده ام..با سرنوشت نفرین شده ای که..ناجوانمردانه..مرا به لب پرتگاه جهالت خویش کشاند..و میان راه رهایم کرد..
باد وزید..لرز به تنم افتاد..سرمای هوا، استخوان را می سوزاند..
دست به گریبان، جسم یخ زده ام را به عقب کشاند..به گذشته ای پر از درد و یأس..
پرتوی زرین و گرمابخش خورشید، بار دگر صورتم را نوازش داد..
اینبار..بی آنکه به دور دست ها بیاندیشم، سرم را بلند کردم..
ظلمت و تاریکی شب آرام آرام جایش را به روشنایی روز می داد..
شاید..
به امید..
طلوعی دیگر…
آخرین بریده ها
افزودن بریده کتاب