موضوع اصلی | فلسفه | |
---|---|---|
موضوع فرعی | تاریخ فلسفه | |
نویسنده | محمدحسین ملایری | از این نویسنده |
ناشر | ققنوس | از این ناشر |
نوبت چاپ | 1 | |
سال چاپ | 1396 | |
شابک | 9786002782984 | |
نوع جلد | شوميز | |
قطع | رقعي | |
وزن | 0 گرم | |
تعداد صفحات | 408 صفحه |
کتاب فلسفه علم پدیدارشناسی هرمنوتیک اثر دکتر محمد حسین ملایری نخستین کتابی است که در این زمینه به زبان فارسی تألیف و منتشر شده است. می دانیم فلسفه علم از آغاز پیدایش (در اروپا) تحت تأثیر فلسفههای تحلیلی و بلکه مولود و زاده آن بود و از این رو طبیعی است که در کشور ما نیز در دهههای اخیر آنچه به نام فلسفه علم مطرح گردید در فضای رهیافت و آموزهای فلسفه های تحلیلی بوجود آید و این فضا چنان غلبه داشت (و تاکنون نیز تا حدود زیادی غلبه دارد) که حتی تصور فلسفه علم و طرح مباحث فلسفی در خصوص علوم (جدید) بیرون و یا در مقابل فضای غالب محال و متنوع مینمود. تفاوت بین ما و غرب در زمینه طرح و بحث مطالب فلسفه علم (مانند غالب زمینهها) البته در این است که آنچه آنجا اتفاق میافتد معمولاً خیلی دیر در اینجا منعکس میشود و چه بسا مذاهب و مسالکی که دهههای قبل در موطن اصلی مورد نقد و چون و چرا قرار گرفته و حتی گاهی از محور و مرکز نقدها و نظرها بیرون افتاده است، تازه در میان ما مد میشود و پیروان سینه چاک و طرفداران سخت و صلب مییابد و اغلب تبدیل به ایدئولوژی میشود و چه بسا وحی منزل انگاشته میشود. در دهه اخیر شاهد توجه روز افزونی به مباحث پدیدارشناسی، هرمنوتیک و فلسفههای پست مدرن هستیم که نشان از توجه علاقمندان مسائل فلسفی به فضای فلسفههایی است. متفاوت با فلسفههای تحلیلی کلاسیک. این توجه اخیراً در حوزه فلسفه علم نیز وارد شده است و با تأسیس رشته کارشناسیارشد فلسفه علم در دانشگاههای مختلف کشور شاهد طرح مباحث فیلسوفان علمی هستیم که کما بیش از حدود فضای غالب پوزتیویستی و اصالت علمی فراتر رفتهاند و به نقد چارچوبها و پیش فرضهای غالب پرداختهاند. امروز طرح دیدگاههای توماس کوهن و فایرابند و نظایر آنها کم کم در فضای مباحث فلسفه علم عادی و بهنجار میشود. اما طرح مباحث فلسفه علم وفق روش پدیدارشناسی و پدیدارشناسی هرمنوتیک و تحلیل و توصیف پرسشهای اساسی در خصوص علوم جدید، چارچوبها، پیش فرضها، محدودیتها و ادعاهای آن و نسبت آن با واقعیت و حقیقت و... براساس دیدگاههای پدیدارشناسان و هرمنوتها همچنان نایاب و نادر است. این اولین گام خوشبختانه استوار برداشته شده است و میتواند نوید برداشتن گامهای استوار دیگر را نیز بدهد. در این نوشتار کوتاه میکوشیم این کتاب را در سه بخش تحلیل ابعاد شکلی، تحلیل محتوایی و جمعبندی و نتیجهگیری مورد بررسی قرار دهیم.
الف) تحلیل ابعاد شکلی
1. بیان امتیازها و نقاط قوت اثر
- کتاب از لحاظ قطع، جلد، روکش جلد و صحافی و حروف چینی در حد مطلوب و قابل تحسین است.
- فهرست تفصیلی کتاب راهنمای خوبی برای فهم عناوین مطالب کتاب است. این فهرست در 5 صفحه تهیه شده است.
- فهرست منابع و مأخذ هر فصل بطور جداگانه آورده شده است.
- وجود فهرست،کوته نوشتهای منابع پر ارجاع و فهرست اعلام از موارد قوت اثر است.
- کتاب واجد سه مقدمه به ترتیب از ریاست مرکز تحقیقات استراتژیک، پرفسور هیلان و نویسنده است که هر کدام به سهم خود خوانندگان را برای ورود در مبحثیاری میرسانند و از این نظر مفید و شایستهاند.
2. بیان کاستیها
کاستیهای شکلی اثر در چهار بخش عرضه میشود
I) اشکالهای تایپی II) اصطلاحها و معادلها III) ارجاع به منابع IV) عبارتها
I) اشکالهای تایپی
1. صفحه 34wissenschaft←Wissenshaft
2. صفحه 54 متافیزیکین ←متافیزیسین
3. صفحه 92 کلمه وجود و زمان پس از بندهای 32 و 35 جا افتاده است.
4. صفحه 134 قروت ←قرون
5. صفحه 82 روزی ←روی
6. صفحه 98 ساختی ←ساختی
7. صفحه 189 هایگر←هایدگر
8. صفحه312 کمک است ←کمک کرده است.
9. صفحه 392 "غلبه یافته" اضافی است
10. صفحه 410 (یک سطر مانده به آخر) با آنکه وجود الکترون ← با آنکه احتمال وجود الکترون
11. صفحه 33 معنا بخش ←معنا بخشی
12. صفحه 285 سیب های خیال ←سیب ها هم چنان
13. صفحه 305 تجسه یافته – تجسد یافته /نیز ص 306
14. صفحه 213 آن جا ←انحاء
15. صفحه 174 اتم ←تم
16. صفحه 176 10) ←3)
17. صفحه 178 مفهوی ←مفهومی
18. صفحه 213 اول پاراگراف دوم واژه "عبارت" اضافی است
19. صفحه 292 فلسفه علم زمینه گراز علم را ←" از" اضافی است
20. صفحه 310 پاورقی 19779 ←1979
21. صفحه 352 کوگیتوکوگی تاتوم ←کوگیتوکوگیتاتوم
22. صفحه286 رئالیسم انتقادی هست همچنین ← "هست" اضافی است
23. صفحه 411 حضور اجتمالی ←حضور احتمالی
24. صفحه 436 گزیستانسیال ←اگزیستانسیال
25. صفحه 461 4 سطر مانده به آخر اجتماعی فیزیک← "فیزیک " اضافی است
البته اشتباههای تایپی کتاب بیش از این موارد است.
II) اصطلاحها و معادلها
1. صفحه 20 دوره ما فوق دکتری ←دوره دکتری
2. صفحات 20، 70، 129، 170، 250، 282، 436 به خاطر ←به جهت
3. صفحات 20، 16، 174، 228، 229، 232، 358 صحبت ←سخن زیرا صحبت به معنای همنشینی است نه سخن گفتن
4. صفحه 23 جزء لایتجزنی←جزء لاینفک (زیرا جزء لایتجزی اصطلاح کلامی خاصی است در صورتی که در عبارت منظور جزء لاینفک یا جزء جدایی ناپذیر است )
5. صفحه 47 زمینه گرایی ←زمینهمندی (پسوند گرایی در مقابل ism چندان درست و با معنا نیست ولی در اینجا اصلاً معنای مصدری مورد توجه است که زمینه مندی درست است)
6. صفحات 48، 70، 78، 89، 130، 209، 279 مضافاً ←علاوه بر این
7. صفحه 49 ابتدای عبارت اول لازم است کلمه"توجهبه " اضافه میشود.
8. صفحه 54 تحصلی گرایی ←مذهب تحصلی
9. صفحات 54، 386 دکارت گرایی ←اندیشه دکارتی / مشرب دکارتی
10. صفحات 54، 71، 85 فرو کاست ←تحویل
11. صفحات 54، 69 داده شده ←داده (زیرا داده خود اسم مفعول است)
12. صفحه70 فوق الاشاره ←مذکور
13. صفحه 75 هیچ انگار ←نیست انگار
14. صفحه 76 علم و تفکر ←علم و رویت (retfection)
15. صفحه76 طبیعت حقیقت ←ذات حقیقت
16. صفحه 77 نظرات ←دیدگاهها (نظرات جمع نظره به معنای یک نگاه کوتاه است علاوه بر این جمع ات علامت جمع در زبان عربی است، نظرها صحیح است ).
17. صفحات 82، 214، 295، 445 فراز ←بخش یا عبارت (واژه فراز به معنای عبارت فرانسوی است نه فارسی، در زبان فارسی فراز به معنای بلندی است در مقابل نشیب و به معنای عبارت نیست).
18. صفحات 86، 87 فلذا ←بنابراین
19. صفحه 86 ظهورات ←ظهورهای
20. صفحه 89 سوژه منغرل ←سوژه انتزاعی و جدای از عالم
21. صفحه 89 به این واقعیت مؤدی هستند ←به این واقعیت قائل هستند
22. صفحه 98 هستند ←است
23. صفحه114 نقدهای مهم مطروحه ←مهمترین نقدها بر
24. صفحه 117 با این وجود ←با وجود این
25. صفحه 121 معهذا ←مع هذا
26. صفحه 121 مجوزات ←مجوزها (زیرا ات جمع عربی است نه فارسی)
27. صفحه 161 حاضر – به – ما ←حاضر – برای – ما
28. صفحه 162 شهوداً به روشنی
29. صفحه186 روبروی ماست ←توی دست ما است
30. صفحه 211 یک نگاه بهتری داشته باشیم ←نگاه بهتری بیندازیم
31. صفحه 211 آپریوری مفاهیم اساسی ←مفاهیم اساسی ما تقدم
32. صفحه222 ذهن گرایی ←اصالت ذهن
33. صفحه 225 دلالات←دلالت ها
34. صفحه 238 فی بادی نظیر ←در ابتدا
35. صفحات 287، 302 گفتگو ←گفت و شنود (گفتگو به معنای منازعه و جدال است).
36. صفحه 312 به هژمان دست یافت ←مسلط شد
37. صفحه 358 در رابطه با ←در خصوص
38. صفحه 366 به واژه دیگر ←به تعبیر دیگر
39. صفحه375 نیت مندانه ←روی آورانه / التفاتی (زیرا intention در پدیدارشناسی به معنای نیت نیست به معنای آهنگ و روی آوردن است).
40. صفحه 377 مذهبی ←دینی
41. صفحه 388 مقولاتی ←مقولی
42. صفحه 423 بعداً انکشف که ←بعداً معلوم شد که
43. صفحه 428 تقابلات ←تقابلها
44. صفحه 431 جدید الظهور ←جدید
45. صفحه 441 پاورقی رلی ←نقشی
46. صفحه 464 یازبردها ←منابع
III) عبارت ها برخی از عبارت ها مبهم و بعضی نیازمند به ویرایش هستند در ذیل برای نمونه به برخی این موارد اشاره می شود
1- در صفحه 75 معنای عبارت" یا اولی به همان اندازه علمی است که دومی فلسفی است"، روشن نیست.
2- در صفحه 209 جملهای که با " به طور ریشهای با انسانها تفاوت دارد" معنای روشنی ندارد و نیازمند به ویرایش است.
3- در صفحه 391 آخر پاراگراف اول" محدودیت های اعتبار... را محدود سازد "، اگر منظور کم کردن است به جای محدود سازد، کم کند مناسب تر است.
4- صفحه 444 ابتدای پاراگراف دوم با این جمله ناقص شروع شده است "دیدیم که یک تعریف از واقعیت در معنای اصطلاحی آن است" که باید اصلاح شود.
برخی از عبارتهای متن تکراری است برای مثال در پایان صفحه 239 عبارتی از تولیمن نقل گردید، که عیناً در اول صفحه 280 و این بار بدون ارجاع به منبع تکرار گردیده است.
IV) ارجاع به منابع در برخی موارد در ارجاع به منابع سهوی پیش آمده است که به عنوان نمونه بعضی از آنها ذکر میشود
1. در صفحه98 نقل قولی از کوهن به منبع هایدگر(1977 صفحه 299) ارجاع داده شده است.
2. در صفحه 131 پایان صفحه در ذکر منبع نام نویسنده نیامده است.
3. در صفحه 160 به نوشتهای از کوکلمانس(1983) ارجاع شده است که نام منبع در فهرست منابع نیامده است.
4. در صفحات 288 و 289 به منابع اباذری (1375) و باربور(1369) ارجاع شده است که در فهرست منابع نیامده است.
5. در صفحه 176 به منبع ش.چ 1968 ارجاع داده شده است ولی در فهرست منابع نام Whatiscalled Thinking ذکر شده که کوتاه نوشت آل چ. ت. الف است. این اشتباه در این فصل باز هم تکرار شده است.
ب) تحلیل ابعاد محتوایی
1. بیان امتیازها و نقاط قوت اثر
چنانکه در مقدمه اشاره شد مهمترین امتیاز کتاب آن است که فصل تازهای در فضای فلسفه علم در کشور گشوده است.
کتاب از سه بخش تمهیدات، فلسفه علم هیدگرو فلسفه علم پدیدارشناسی هرمنوتیک در علوم طبیعی تشکیل شده است که بخشبندی مناسبی است. در بخش اول فرادهش های فلسفه علم و مشکلات و ناسازگاریهای فلسفه های علم تحلیلی و نقدهای مهم بر فلسفه علم تحلیلی و نکاتی در باب هرمنوتیک مطرح گردیده که خواننده را جهت ورود در مباحث بعدی کمک میکند. در بخش دوم دیدگاههای هیدگر در خصوص علم جدید و نوآوریهای او که در فلسفه علم او مدخلیت دارند، بخوبی مورد بحث گرفته است. بخصوص فصل هفتم این بخش تحت عنوان طرح افکنش ماته ماتیکال بسیار راه گشا است.
در بخش سوم یا پایانی که به تعبیری قلب پژوهش به حساب میآید به بحث از هرمنوتیکی بودن علوم طبیعی (در کنار علوم انسانی) و مضامین و بنیانهای فلسفه علم طبیعی پدیدارشناسی هرمنوتیک پرداخته شده است. بنابراین کتاب واجد بخش بندیها و فصل بندیهای متناسب با موضوع پژوهش است. در این میان بعضی فصول واجد امتیازهای خاصی است که به آنها اشاره میشود.
فصل 6 تحت عنوان نوآوریهای هایدگر(ذی مدخل در فلسفه علم او) ده نمونه از نوآوریهای هیدگر که در تعیین فلسفه علم او مدخلیت دارد مورد بحث قرار گرفته است که طرح این موارد از امتیازها و وجوه قوت پژوهش حاضر است و برای درک و فهم نحوه مواجهه هیدگر با علم جدید و نوع تأمل وی بر آن بسیار راهگشا است. همچنین فصل 7 تحت عنوان طرح افکنش ساته ماتیکال به بررسی نسبتاً مفصل موضوع اختصاصی دارد که از جهت محوریت بحث در فلسفه علم هایدگر بسیار حائز اهمیت است.
مباحث فصول 6 و 7 تا حدودی متفاوت از فصول قبلی و روانتر، خواناتر و قابل فهمتر است و کمتر از سیاق ترجمه برخوردار است که از امتیازهای این پژوهش محسوب میشود.
فصل 13 از صفحه ی 434 تا 440 بحثی در 5 بند در خصوص داده هستیشناختی صورت گرفته که بسیار روشنگر و وافی به مقصود است و میتوان آن را یکی از نقاط قوت اثر دانست زیرا همه بحث بستگی به ایضاح این مطلب دارد که داده را نمیتوان امری محصل و بدون هر گونه نسبت با انسان دانست.
3. بیان کاستی ها
کتاب از سه بخش تشکیل شده است بخش اول تمهیدات، بخش دوم فلسفه علم هایدگر و بخش سوم فلسفه علم پدیدار شناسی هرمنوتیک در علوم طبیعی نام دارد. بخش اول شامل چهار فصل است. عنوان فصل اول فرادهشهای فلسفه علم است که ذیل آن به معرفی انواع فلسفههای علم در نیمه دوم قرن بیستم پرداخته شده که عبارتند از الف) فلسفه علم تحلیلی، ب) فلسفه هرمنوتیک، ج) فلسفه علم پدیدار شناختی، د) فلسفه علم پدیدارشناختی هرمنوتیک. نویسنده پیش از معرفی این چهار جریان خاطر نشان میکند که اکنون دو دهه است که فلسفه علم دیگر مترادف با سنت تحلیلی نیست (صفحه67) که مطلب مهم و قابل توجهی است، اما نکتهی قابل تامل این است که با توجه به آنکه در تفکر هایدگر چیزی به نام فلسفه علم هرمنوتیک وجود ندارد و بلکه براساس آراء او میتوان نگاهی به علم جدید داشت که نام آن را فلسفه علم هرمنوتیک میتوان گذاشت و این دقیقاً همان چیزی است که الهام بخش کسانی است چون پاتریک هیلان و یوزف کوکلمانس و دیگران (که نام آنها ذیل عنوان فلسفه علم پدیدارشناسی هرمنوتیک آورده شده است)، آیا نباید بند ب و د را در هم ادغام کرد.
همین مطلب در خصوص فلسفه علم پدیدارشناختی نیز صادق است. بنابراین شاید بهتر باشد که از دو دسته فلسفه علم تحلیلی و پدیدارشناسی هرمنوتیک نام ببریم و سپس به بررسی سهم پدیدارشناسی (هوسرل و مرلوپونتی) و هرمنوتیک (هیدگر و دیگران) در تشکیل فلسفه پدیدارشناسی هرمنوتیک بپردازیم. سه دسته اخیر فلسفه های علم زمینه گرا خوانده شده اند و اشاره شده است که این جریانها نقطه عزیمت خود را از اصل مکملیت (complementarity) میگیرند، اما منظور از این اصل و نحوه تأثیر آن بر فلسفههای علم مذکور بیان نشده است. انتقادهای این گونه فلسفههای علم بر فلسفه علم تحلیلی به طور دقیق و مفید در چهار مورد خلاصه شده است 1. علم نمیتواند آینهدار طبیعت باشد. 2. هرگز مشاهده خنثایی در کار نیست. 3. تمام تجارب تئوری باره هستند. 4. واقعیات برهنه وجود ندارد.
هر چند به نظر میرسد مورد چهارم مستقل از مورد دوم و سوم نیست، زیرا واقعیت را با مشاهده (که گفته شده است خنثی نیست) یا با تجربه (که گفته شده است تئوری باره است و خالی از تئوری و نظر) در مییابیم بنابراین نفی وجود واقعیت برهنه به همان نفی مشاهده خنثی و یا تجارب بدونتئوری باز میگردد.
در ادامه (صفحه72) به قرابتهای پدیدارشناسی هرمنوتیک یا پدیدارشناسی پرداخته شده است اما سومین مورد با سه مورد دیگر همخوان نیست، زیرا بیشتر ذکر تفاوت است تا شباهت (گونهای پدیدارشناسی به نام پدیدارشناسی هرمنوتیک وجود دارد که به زبان و عرصههای آن که فراهم آورنده بسط تاریخی در گشایش افقهای جهان میباشد، میپردازد صفحه 72 پاراگراف 4).
در بند دوم این فصل این پرسش مطرح شده است که به چه معنا هایدگر فیلسوف علم است. در ابتدا پس از ذکر معانی علم در آثار هیدگر گفته شده است که وظیفه فیلسوف علم (یا دست کم بخشی از وظیفه او) پاسخ به این پرسش است که چه پدیدهای علم را میسازد (صفحه75) و به این معنا بیتردید هایدگر یک فیلسوف علم است (صفحه76). سپس به نقل از گلیزربروک (2002 صفحه 15) به برخی از آثار هیدگر که در آنها بر علم تامل شده است پرداخته اما یک اثر مهم و محوری در این خصوص که در همین کتاب به آن البته با نام اشتباه اشاره شده است، از قلم افتاده و آن اثر شیی چیست است که بخصوص در بخشی از آن تحت عنوان متافیزیک، ریاضیات و علم جدید هایدگر دقتها و انتقادهای صریح و عمیقی در خصوص علم جدید دارد.
در پایان این بند جا داشت پاسخ این پرسش که به چه معنا هایدگر فیلسوف علم است به صورت جمعبندی و خلاصه بیان شود زیرا مسیر کل پروژه بستگی به پاسخ به این سئوال دارد.
عنوان بند 3 تاریخچه پیدایش فلسفههای پدیدارشناسی و هرمنوتیک است اما مطالب ذیل آن جز اشارهای به برخی وقایع تاریخی در این خصوص نیست. در عین حال حاوی نکات مهمی در خصوص ویژگیهای مکتب هایدلبرگ و مکتب ماربورگ و نقش هر یک در تحولات بعدی فلسفه علم و نیز مطالب و نکات آموزندهای در نسبت بین فلسفه علم پدیدارشناختی و تحلیلی و نیز نسبت اندیشه هوسرل و هایدگر است.
عنوان فصل دوم "ناسازگاریهای فرادهش های فلسفه علم" است. بند اول این فصل تقریباً بطور کامل از یک منبع (کلباسی و همکار، 1387) نقل شده و دیدگاههای دامت نیز صرفاً از همین منبع نقل گردیده است که مایه ضعف یک کار پژوهش است (صفحات 110- 105).
در صفحه 112 پاراگراف دوم بین پدیدارشناسی هوسرل و پوزتیویسم منطقی مقایسهای شده است که بسیار مبهم است.
در چهار سطر پایانی صفحه 123 این جمله آمده است که مروری در تاریخ فلسفه تحلیلی نشان میدهد که فیالواقع امری بیش از انقلاب معمولی کوهنی نیست... که معنای جمله چندان روشن نیست.
گرچه فصل سوم بیشتر به گزارش از منابع مربوطه شبیه است اما در طرح نقدهای مهم (از دیدگاه جامعهشناسی علم و فلسفههای زمینهای) بر فلسفه علم تحلیلی تا حدود زیادی موفق است.
عنوان فصل چهار هرمنوتیک است در این فصل گزارشی اجمالی از دیدگاههای متقدمان و متاخران در خصوص مباحث و مسائل علم هرمنوتیک بدست داده شده است که گزارشی مفهوم و مفید است. بویژه در پانوشت صفحه 146 به ایرادی که غالباً براساس سوء تفاهم به هرمنوتیک هیدگر بر این اساس گرفته میشود که هیدگر هیچ معیاری را برای اصالت تفسیر بدست نداده است و طبق نظر او بین تفسیر معتبر و نامعتبر تمایزی وجود ندارد، پاسخ داده شده است که رافع اشکال و ایراد مذکور است.
در مقایسهای که از صفحه 149 تا صفحه 163 بین هرمنوتیک روششناختی و هرمنوتیک اگزیستانسیال صورت گرفته است دور هرمنوتیکی و روش تاریخی در هر دو مورد مقایسه قرار گرفته است اما بندی هم آمده است تحت این عنوان که آیا "روش هرمنوتیکی علمی است" که ذیل آن بیشتر به مسئله نیست مولف پرداخته شده است. به نظر میرسد این بند با سایر بندهای این قسمت همخوانی ندارد و عنوان آن چندان محتوا را پوشش نمیدهد.
در بخش دوم به فلسفه علم هیدگر پرداخته شده است. در ابتدای این بخش (صفحه167) سه کاستی علوم از دیدگاه هایدگر متقدم ذکر شده است و در مورد دوم گفته شده است که علوم محتوایی نامعلوم دارند. در توضیح مطلب معنای نامعلوم بودن محتوای علوم ذکر نشده است، الا اینکه گفته شده که یک غنای ماهوی هست که علوم نمیتوانند بدان برسند. با توجه به توضیح مربوط به این قسمت بهتر است کاستی دوم علم در نظر هیدگر با این عنوان مطرح شد که علوم نمیاندیشند. در پاورقی صفحه 171 توضیح نگارنده محترم در خصوص سوبژکتیویسم نشان دهنده آن است که از نظر ایشان فلسفه استعلایی (مثلاً از نوع فلسفه کانت و هرسرل) به جهت استعلایی بودن خارج از سوبژکتیویسم است، که نظر عجیبی است. سوبژکتیویسم بر هر گونه اندیشه ای اطلاق می شود که سوژه یعنی فاعل شناسای بشری را اساس و مبنا و منشاء نظر و عمل قرار دهد و به تعبیر دیگر بدون طرح وجود و با غفلت از آن به طرح مسائل بپردازد، هر چند همچون کانت قایل به شرایط پیشین شناسایی باشد و فلسفه را طرح این شرایط بداند و یا مانند هوسرل من استعلایی یعنی فراتر از تجربه را منشاء معانی و قوام بخش جهان به شمار آورد.
در بند 1-6 صفحه193 به یک چالش و یک ابهام در فلسفه هایدگر متقدم اشاره شده است و گفته شده است که یک چالش به هستیشناسی بنیادین او باز میگردد. در توضیح این چالش آمده است که هستیشناسی بنیادین یک پژوهش فلسفی استعلایی غیر تاریخی در خصوص وجود انسان به مثابه امری اساساً تاریخی و جهانی بود. هایدگر مصرانه مخالف هر گونه صوریسازی مقولات هستیشناختی خود بود. سپس به گفتهای از هیدگر استشهاد شده است که در آنجا هیدگر به بیان نسبت هایی میپردازد که هستی چیزهای تو دستی را نشان میدهد. در آن عبارت هیدگر هشدار میدهد که مبادا این قبیل صوریسازیها... درون مایه پدیدارین حقیقی پدیدارها را از بین ببرد. نویسنده محترم، این جملات هیدگر را نشان از چالش در طرح هستیشناسی بنیادین او گرفته است و پس از نقل قول هیدگر نوشته است که با این حال آشکار نیست که چرا ساختارهای هستیشناسی بنیادین به سمت نسبتهای صوری غیر مادی و غیر تاریخی حرکت نمیکنند. اینکه هیدگر به چه دلائلی از پروژه هستیشناسی بنیادین عدول میکند کاملاً روشن است و نسبت آن با فلسفه علم هیدگر نیز مشخص است اما توضیح و استدلال نویسنده بر این امر کاملاً مجمل و مبهم به نظر میرسد.
در فصل 9 که موضوع آن مضامین مورد توجه در فلسفه علم طبیعی پدیدارشناسی و هرمنوتیک است بند اول با سایر بندها هماهنگی ندارد و بهتر است تحت عنوان مقدمه آورده شود زیرا به بررسی مرزهای مناقشه میان فلسفههای تحلیلی و زمینهگرا و مسئله طرد علم میپردازد.
فصل 10 تحت عنوان "بنیانهای فلسفه علم طبیعی پدیدارشناسی هرمنوتیک" است.
در بند 1-1-1- این فصل ذیل تعریف مفهوم زیست جهان و طرق فهم زیست جهان پس از توضیحاتی گفته شده است که در ضمن اکتشاف (زیست جهان ) آدمی یک خود را به عنوان سوژه (به تعبیر هایدگر) به عنوان افکنده شده به این زیست جهان.... می یابد (صفحات 316 و 317). در ادامه نیز چند بار دیگر از انسان با تعبیر سوژه سخن رفته است که با توجه به آنکه مطلب به وجود و زمان هیدگر نسبت داده شده، تعبیر سوژه برای انسان یا به قول خود هایدگر دازاین نه تنها نامناسب که خلاف مقصود اوست. هیدگر تنها در یک مورد در وجود و زمان از دازاین به سوژه تعبیر کرده است. (هستی و زمان111، ترجمه سیاوش جمادی/292 و نیز بنگر به پاورقی مربوطه از همین مترجم). ولی همه تلاش او آن است که نشان دهد انسان که محل ظهور هستی است، سوژه نیست.
در بند 1-10 تحت عنوان "منطق متن و دو بنیانی و چند بنیانی بودن معناها" این پرسش مطرح شده است که آیا شرایط منطقی فهم پذیری (درون دیدگاه فلسفه هرمنوتیکی) وجود دارد که بتواند هم بستگی ]چند بنیانی بودن[ چشماندازها را به دست دهد (صفحه342). نویسنده محترم در پاسخ این پرسش (که پرسش مهمی نیز هست) صرفاً به نقل قول کوتاهی اکتفا کردهاند مبنی بر اینکه دو زبان مکمل – تئوری باره و پراکسیس باره – باید به نحو جزیی با شمول بیان درون یک شبکه غیر مخرب مکمل (یا منطق متن)، تعیین گردد. به نظر میرسد پاسخ نیازمند به توضیح بیشتر است.
در صفحه382 بند 5-1 تحت عنوان "چگونه باید به فرایند اندازهگیری بنگریم"، گفته شده است که "این توجه ماست که معنای یک اصطلاح یا متغیر فیزیکی، به نحو اساسی به فرایندهای فیزیکی اندازه گیری مرتبط گردد"، جمله نامفهوم است و نیاز به ویرایش و توضیح دارد.
در بند 6 فصل یازدهم تحت عنوان نسبت مدل نظری، نماد مشاهدتی و واقعیت در فیزیک، این نسبت مورد بررسی قرار گرفته است اما اولاً به طور واضح و روشن تفاوت دیدگاه فلسفه علم و تحلیلی و فلسفه علم پدیدارشناسی هرمنوتیک در این خصوص توضیح داده نشده است و ثانیاً در پایان بحث(صفحه386) از دیدگاه رئالیسم انتقادی و عقلانیت نقاد نام برده شده و دیدگاه آن مورد اشاره قرار گرفته که با توجه به آنکه این بحث در پایان آورده شده ولی درخصوص نسبت این دیدگاه با دیدگاه فلسفه علم پدیدارشناسی هرمنوتیک توضیحی داده نشده است، مطلب ناقص و مبهم باقی مانده است.
صفحه412-415 (فصل13) طی 8 مورد پیامدهای هستیشناختی و معرفتشناختی مکانیک کوانتومی توضیح داده شده است. موارد 1و2و3و5و6و7و8 کاملاً مرتبط است اما مورد 4 که به ربط مفاهیم نظری و مشاهدات تجربی اشاره شده است، بیان کامل و رسایی از پیامد هستیشناختی یا معرفتشناختی مکانیک کوانتومی بدست داده نشده است.
در صفحه419 در توضیح این مطلب که پدیدار برای گشودگی در یک طریق مشخص به واسطه هر اندازگیری، لباس ی خاص میپوشد که مرتبط است به نتایج تصمیمات انسان که به صورت محلی، اخذ شده باشد، سه نکته بیان شده است که نکته دوم آن مبهم به نظر میرسد دوم این که با توجه به تفسیر فوق، معقولانه است که بر هم نهی دو حالت تئور یک برای عرضه امکانات گشودگی سیستم مرتبط به دو اجتماع محلی متفاوت ممکن، در نظر گرفته شود. بنابراین، تقلیل بسته موج میتواند هم تصمیم یک اجتماع محلی مشخص را برای تجهیز خود برای عمل نشان بدهد و هم گشودگی پسا اندازهگیری پدیدار به آن اجتماع را. اینها تغییرات واقعی در جهان هستند. چنانکه ملاحظه میشود محتوا و معنای عبارت فوق چندان واضح نیست و بیشتر به ترجمهای میماند که ساختار متن اصلی را حفظ کرده و با خواننده فارسی زبان کمتر ارتباط برقرار میکند. این گونه موارد در کتاب کم نیست پیشنهاد میشود در ویرایشهای بعدی عبارتهایی از این دست از حالت ابهام خارج شود.
کتاب چه درانتهای هر فصل و چه در کل فاقد جمعبندی و نتیجهگیری است، بویژه آنکه بحث پایانی کتاب(بند4-5 صفحه 451 تا 464) تحت عنوان پارادوکسهای کوانتومی از منظر پدیدارشناسی هرمنوتیک است و پس از این بحث کتاب ناگهان به پایان میرسد درحالیکه خواننده انتظار ادامه بحث یا لااقل جمعبندی و نتیجهگیری دارد و لازم بود نویسنده در پایان بهطور خلاصه تفاوتهای فلسفه علم تحلیلی و پدیدارشناسی هرمنوتیک را بیان میکردند.
ج) جمع بندی و نتیجه و پیشنهاد
کتاب فلسفه علم پدیدارشناسی هرمنوتیک اثر پژوهشی موفق، مفید و قابل ستایشی است که گشاینده طرح مباحث جدیدی در حوزه فلسفه علم است و مطالعه آن به علاقمندان به مباحث فلسفه و فلسفه علم توصیه می شود. کتاب از لحاظ طرح جلد و صحافی و حروف چینی و صفحهآرایی مطلوب است. اثر نیارمند ویرایش مجدد است تا هم از اغلاط کثیر مطبعی که در آن راه یافته است پیراسته گردد و هم برخی اصطلاحات نا مأنوس و برخی عبارتهای نادرست آن مورد بازبینی و اصلاح قرار گیرد و برخی کاستیها در ارجاع به منابع تدارک شود.
همچنین برخی کاستیها از لحاظ محتوایی نیز در کتاب هست از قبیل ابهام در برخی عبارتها، سیاق ترجمهای برخی عبارتها و ارجاع طولانی به برخی منابع دست دوم و مواردی از این دست که در متن مقاله به آنها اشاره شده است. ذکر این کاستیها هرگز به معنای در نظر نگرفتن تلاش گسترده، بدیع و جدی نویسنده محترم در طرح مبحثی یکسره نو در زبان فارسی نیست. همه آنانی که دستی در مطالعه و پژوهش در زمینه فلسفه علم و یا فلسفههای پدیدارشناسانه و هرمنوتیک دارند بخوبی بر اهمیت و ارزش و صعوبت این اثر واقفاند و لاجرم آن را به دیده تحسین مینگرند.
در خاتمه پیشنهاد میشود اثر هم از لحاظ شکل و هم محتوا مورد بازبینی مجدد قرار گیرد تا برای خوانندگان و دانشجویان علاقمند به فلسفه علم مفیدتر باشد. توفیق بیش از پیش نویسنده را در گستره علم و تفکر از خداوند خواهانم.
آخرین بریده ها
افزودن بریده کتاب