رسالهی منطقی- فلسفی ویتگنشتاین، در شمار درخشانترین و دشوارترین آثار فلسفی سدهی بیستم است و آن را میتوان گونهای فلسفهی نقادی و به عهده گرفتن رسالت کانتی در مشخص ساختن حدود تفکر دانست. با این تفاوت که موضع ویتگنشتاین، یک موضع غیرکانتی و زبانشناختی است. زیرا در نظر ویتگنشتاین، حدود تفکر با مشخص کردن حدودِ زبانشناختیِ تفکر نشان داه میشود.
لودویگ یوزف یوهان ویتگنشتاین (۱۸۸۹-۱۹۵۱)، فیلسوف اتریشی قرن بیستم و از اساتید مهم دانشگاه کمبریج بود. او مدتی در رشتهی ریاضیات تحصیل کرد و سپس به فلسفه روی آورد. وی در سال ۱۹۱۹ در هلند با راسل دیدار کرد. برتراند راسل مقدمهاى بر یادداشتهای فلسفی راسل نوشت، اما ویتگنشتاین معتقد بود براى راسل سوءتفاهمهایی نیز وجود دارد. متن آلمانى رسالهی ویتگنشتاین در سال ۱۹۲۱ منتشر شد. یادداشتهاى پیشین از بین رفته بود ولى سه تای آن در سال ۱۹۶۱ با ترجمه انگلیس منتشر شد که به فهم رساله کمک کرد.
به اعتقاد ویتگنشتاین، وظیفهی فیلسوفان منحل کردن، و نه حل کـردن مسـائل فلسـفی بـه وسیلهی نگاه کردن به کاربرد روزمرهی مفاهیمی است که در این مسائل درگیرند.
او میگوید: «میاندیش، بلکه بنگر!»
فهم ناصحیح ما از چگونگی کارکردهـاي مختلـف زبـان اسـت کـه موجب شکلگیری مسائل فلسفی میشـود. فیلسـوفان نبایـد از خـود بپرسـند کـه هویـت چیست، بلکه به جاي آن باید بر این موضوع تمرکز کنند کـه هویـت در شرایط روزمره چگونه به کار میرود. البته با وجود این نیز، مسئله حل نخواهد شد، چـرا کـه از ابتدا نیز مسئلهاي وجود نداشته است (بلکه مسئله منحل خواهد شد).
ویتگنشتاین در دورهی متأخر، فلسفهي خود فلسـفه را بـه مثابـه امري درمانی در نظر میگیـرد. او بـا پـژوهش دسـتورزبانی، بـه بررسـی و روشـن سـاختن سازوکارهاي زبان و گرامر آن و همچنین تحلیل مفاهیم مشکلزا پرداخته و مسائل فلسـفی را منحل میکند. دیدگاه وی موجب تغییري بنیادین در نگاه ما به مفهوم فلسفه شده است. با این تغییر نگاه، فلسفیدن دیگر امري تجملی و آکادمیک نخواهد بود و کودکان نیز قـادر بـه فلسفیدن در نظر گرفته خواهند شد.
معنا چیزی نیست که منتظر بماند تا ما از طریق فرضیه به آن نزدیک شویم، بلکه در انتظار توصیف روشنی است. به این ترتیب، در فلسفه «تبیین» وجود ندارد اما شاید به تعبیری بتوان گفت در فلسفه تبیین هست، یعنی تبیین معنا.
خود تبیینها فلسفه نیستند؛ بلکه تبیینهای متداولیاند که هر کاربر زبان که با اصطلاحات مربوطه آشنا باشد، آنها را میفهمد و جهت تجزیه و تحلیل مسائل فلسفی به کار میروند. بنابراین، میتوان گفت تبیینی که در فلسفه مد نظر ویتگنشتاین است؛ به معنای توصیف است یعنی اگر کسی زبان را به درستی به کار میبَرد، واژههایش از پیش معنا دارند. فلسفه پیوندهای مأنوس قاعدهمند میان تعابیر را توصیف کرده تا گرههایی را که ما با سوء کاربرد مفاهیم در جریان تأملات فلسفی در اندیشهی خود ایجاد کردهایم، بگشاید.
به اعتقاد ویتگنشتاین، فلسفه این نیست که تعارضها و مشکلات فلسفی را به وسیله ابداعات مفهومی حل کند، بلکه برای ما ممکن میسازد که دیدی روشن از ساختار مفهومیای داشته باشیم که ما را به دشواری انداخته است. کار فلسفه دادن دیدی روشن و واضح از گرفتاریهای ماست، نه پوشاندن آنها.
بیشتر آثار ویتگنشتاین در دو سال آخر عمر وی بر اساس موضوع تفکیک شده و در سه کتاب در باب یقین، درباره رنگها و جلد دوم آخرین یادداشتها دربارهی فلسفه روانشناسی جمعآوری شده است. از سایر آثار وی که به زبان فارسی ترجمه شده و میتوان به آنها اشاره کرد عبارتند از:
از آثاری که پیرامون افکار و نظریات ویتگنشتاین تألیف شده و از سایت بانک کتاب ناهید قابل تهیه است نیز میتوان به آثار زیر اشاره کرد: