موضوع اصلی | روان شناسی | |
---|---|---|
موضوع فرعی | روان شناسی موفقیت | |
نویسنده | فرخ بافنده | از این نویسنده |
ناشر | انتشارات پندار تابان | از این ناشر |
نوبت چاپ | 1 | |
سال چاپ | 1392 | |
شابک | 9786009319749 | |
نوع جلد | شومیز | |
قطع | رقعي | |
وزن | 250 گرم | |
تعداد صفحات | 221 صفحه |
کتاب سبز هنر متقاعد کردن دیگران و رسیدن به خواستهها (green book of getting your way)، به شما نشان میدهد چگونه خودتان را باور داشته باشید، چگونه اصول و روشهای متقاعد کردن دیگران را بهتر بشناسید و با بهره گرفتن از آنها به خواستههایتان برسید، این اثر به شما میآموزد چگونه خودتان را برای رسیدن به خواستههایتان آماده کنید، چگونه در جمع صحبت کنید، چگونه با نوشتههایتان دیگران را متقاعد نمایید و چگونه تا آخرین لحظه برای رسیدن به خواستههایتان پایداری کنید، چگونه عنصر شیوایی بیان و چاشنی شوخ طبعی را به کل این فرآیند اضافه کنید تا به نتیجه دلخواهتان دست یابید.
به شیوهای که دیگران تو را متقاعد میکنند نگاه کن. آنها از تو میخواهند کارهایی بکنی و اقداماتی انجام دهی و تو هم میکنی. به راستی برای یادگیری مهارتهای لازم در این زمینه چه روشی بهتر از این که ببینی خودت چطور قانع میشوی، بعد بر اساس یافتههایت دست به اقدام بزنی و تازه از انجامش لذت هم ببری.
کلید رسیدن به خواستهها این است که کاری کنی طرف مقابل بعد از اینکه تصمیم گرفت مسئلهی مورد نظر را به شیوهی تو ببیند، یا کاری را بنا بر میل تو انجام دهد، احساس خیلی خوبی در وجودش پیدا کند. برای رسیدن به این منظور، باید دانست که «چطور» میشود به بهترین روش دیگران را قانع کرد و به خواستههای خود رسید.
جفری گیتومر (Jeffrey Gitomer) نویسنده آمریکایی، سخنران حرفهای و مربی کسب و کار است که در زمینه فروش، وفاداری مشتری و توسعه شخصی به صورت بینالمللی فعالیت میکند. وی در همین زمینه سخنرانیهای زیادی نموده و تالیفاتی نیز داشته است.
گیتومر در دانشگاه تحقیقاتی وابسته به دولت، بهنام «معبد» (Temple University or TU) حضور داشت، اما پس از پایان اولین سال تحصیلی، برای حضور در «مؤسسه گوته» در برلین، دانشگاه معبد را ترک کرد و به کشور آلمان رفت. گیتومر در مصاحبهای با مجله تایم در مورد تحصیلات دانشگاهی خود اینگونه اظهار نظر میکند «من شش سال نبودم. اما تمام برنامههای تحصیلی را به طور کامل، با موفقیت به پایان رساندم».
ناظر شارلوت در مقالهای تحت عنواننامه هارون در دستانش تاریخ است او را اینطور توصیف میکند «او امروز یک استاد دانشگاه است که امپراتوری فروش را اختراع کرده است»
در بخشی از کتاب سبز میخوانیم
همهی عمرم چنین بودهام و فکر میکردم که خوب بلدم پرچانگی کنم و راحت و روان حرفم را بزنم، تا اینکه علم فروش را یاد گرفتم و نوع «کنترل شده»ی آن را کشف کردم. هنگامی که شروع به خلق آگهی تبلیغاتی شخصی کردم، در روان حرف زدن ماهرتر شدم و در نهایت شروع به سخنرانی در جمع که کردم، استاد این کار شدم.
رُوی راجرز (کابوی معروف دههی پنجاه) نوچهای به اسم جورج هِیس داشت، که به جورج «وراجه» معروف بود و البته لقبش واقعا به شخصیتش میخورد، چون یک بند حرف میزد. دیگران خیلی کم از پرچانگیهایش سر درمیآوردند یا به آنها گوش میدادند، چون همیشه «وراجی» میکرد. خندهدار، ولی غمانگیز بود. و مرد بیچاره وقتی که حرف واقعا مهمی برای زدن داشت، یا باید داد میزد، یا چند بار حرفش را تکرار میکرد، تا بالاخره کسی به او گوش دهد، یا حرفهایش را جدی بگیرد.
داری محصولت را معرفی میکنی؟ نخیر، واقعیت این است که داری تلاش میکنی طرف مقابل را متقاعد کنی. میتوانی آن را معرفی محصول بخوانی، ولی این بدترین نام است، چون ذهنت را از اصل موضوع منحرف میکند.
تو در حال معرفی کردن محصول نیستی. داری مشتری را متقاعد میکنی. نیازهای مشتری را آشکار میکنی. داری تلاش میکنی منفعتی برایش فراهم آوری.
داری تلاش میکنی با شبیهِ مخاطبت بودن، با قابل باور بودن و با اطمینان دادن به آنها، اعتمادشان را جلب کنی.
به نظر من به این نمیگویند معرفی. بیشتر شبیه تلاشی هماهنگ میآید، که آمادگیِ بسیاری را آمیخته با مهارتهای سخنرانی فوقالعاده میطلبد.
آخرین بریده ها
افزودن بریده کتاب