موضوع اصلی | هنر | |
---|---|---|
موضوع فرعی | نمایشنامه و فیلمنامه | |
نویسنده | بهرام بیضایی | از این نویسنده |
ناشر | روشنگران و مطالعات زنان | از این ناشر |
مترجم | -- | از این مترجم |
نوبت چاپ | 7 | |
سال چاپ | 1400 | |
شابک | 9789645512031 | |
نوع جلد | شميز | |
قطع | رقعي | |
وزن | 199 گرم | |
تعداد صفحات | 176 صفحه |
توی خان و توغای خان دو سردارِ همنبردِ مغول هستند که پس از تاراج بر سرِ شمارِ کشته ها و افتخار جنگ میانشان کینه می افتد. توی خان توغای را به کلات فرامی خواند تا با هم به بزم بنشینند و دل از کینه بپردازند؛ ولی در بزم، هر یک با سردارانش دسیسه می کند تا دیگری را کشته و نامه به خاقان بزرگ بدهد که آن کشته یاغی شده بوده و به این وسیله از میان برداشته شده. توغای بر میزبان پیشدستی می کند، اسیرش می سازد، و فرمان می دهد که زن جامه در بر در شهر بگردانند و در خندق گردن بزنند. توی خان امّا در لحظهٔ گردن زدن از شلوغی استفاده کرده و از زیر تیغ می گریزد و خود را پنهان می سازد؛ ولی کسی بو نمی برد. جلّاد و دوستاقبان از بیمِ جان می گویند که او را کشته اند. سردارانِ توی خان نیز از کلات می گریزند و به ییلاق نزد آی بانو، همسر توی خان، می شتابند تا خبر از دست شدن کلات و مرگ توی خان را به وی برسانند. آی بانو ولی فرار نمی گزیند. وی سرداران را به وصل خویش نوید می دهد و سپاه می انگیزد تا کلات را، که شهر پدری اوست و سالیانی پیش تر تسلیم توی خان شده بود، باز پس گیرد. آی بانو توی خان را نمی خواسته و بیشتر دل با توغای داشته؛ ولی اینک لشکری می آراید تا به جنگ توغای رفته و به یاریِ آلان ها شهرشان را پس بگیرد.
سپاه آی بانو با شش توی خان پوشِ دروغین بر شش دروازهٔ کلات فرود می آید و هراس در دل توغانیان می افکند. جنگ با ترفندی به سود سپاه آی بانو می گردد، کلات سقوط می کند و آی بانو از راهِ پنهانی به مقرّ حکومت می رسد و همراه سرداران و در جامهٔ توی خان، توغای را در بند می کند. توغای به این پندار که توی خان از میان مردگان بازگشته راز دل می گوید، که عاشق آی بانو بوده. آی بانو چهره می گشاید، و توغای که خنجری از سردارانِ آی بانو ربوده خود را در پایش می کُشد.
جنگ آرام می گیرد و شهر به دست آی بانو می افتد و اینک توی خان پیدا می شود. او می خواهد حکومت شهر را باز پس گیرد و خائنان را از دم تیغ بگذراند، ولی سردارانش که اینک از آی بانو فرمان می برند دل با توی خان ندارند و به نوید آی بانو فریفته ترند. پس دو تن از سرداران به تحریک آی بانو و برای وصل وی توی خان را می کشند، و پس خود به همین گناه به فرمانِ آی بانو تیرباران می شوند. سردارن دیگر هم در جنگ کشته شده اند و اینک شهر از آنِ آی بانوست و آلان هایی که به فرماندهی او اینک شهر را از مغولان بازستانده اند.
پیکِ خاقان می رسد و نام و نشان حاکم نوین کلات را می پرسد تا به تأیید خاقان برساند. حاکمی جز آی بانو نیست.
آخرین بریده ها
افزودن بریده کتاب