موضوع اصلی | ادبیات و شعر | |
---|---|---|
موضوع فرعی | رمان خارجی | |
نویسنده | اسکات فیتز جرالد | از این نویسنده |
ناشر | چلچله | از این ناشر |
مترجم | محمد صادق سبط الشیخ | از این مترجم |
نوبت چاپ | 0 | |
سال چاپ | 1394 | |
شابک | 9789651128028 | |
نوع جلد | شومیز | |
قطع | جیبی | |
وزن | 150 گرم | |
تعداد صفحات | 319 صفحه |
رمان گتسبی بزرگ که یکی از آثار ادبی مهم آمریکا در سده اخیر به شمار میرود، اجتماع و چگونگی برخورد لایههای گوناگون جامعه در دهه ۱۹۲۰ را روایت میکند.
در بخشی از کتاب میخوانیم
«کم کم از نیویورک خوشم میآمد. از سرعت و شلوغی و ماجراهای شب آن و از حرکت و رفت و آمد دائمی آدمها و ماشینها که چشم را خسته میکرد، لذت میبردم. دوست داشتم در خیابان پنجم راه بروم و در میان آدمها زنهای زیبا را انتخاب کنم و تصور کنم بعد از مدت کوتاهی وارد زندگی آنها میشوم. از این ماجرا نه کسی خبردار میشد و نه اعتراضی به کار من میشد. گاهی فکر میکردم آنها را تعقیب میکنم و در ذهنم تا دم آپارتمان آنها میرفتم. ولی بعد آنها برمیگشتند تبسمی میکردند و در تاریکی گم میشدند. در نیمهی روشن، فضای جادویی شهر بزرگ گاهی به من حس تنهایی عمیقی القا میکرد. این حس را در آدمهای دیگر هم تشخیص میدادم.
دوباره در ساعت هشت وقتی که کوچههای تاریک خیابان چهلم پر از ازدحام آدمها و تاکسیهایی میشد که به سمت تماشاخانهها میشدند، قلبم میگرفت. تاکسی پشت چراغ قرمز منتظر بود و حجمهای آدمی تکیه بر هم در آن جا گرفته بودند. صداها موسیقی میشد و خندهها از حرفهایی که شنیده نمیشد، بلند میشد. سیگارها خط روشنی از حرکات، معلوم دستها را در هوا نشان میدادند. من هم تصور میکردم که با آنها به سرزمین شادیها میروم و با هیجان آنها هیجانزده میشوم و برایشان خوشی و شادی آرزو میکردم.
مدتی بود که جوردن بیکر را ندیده بودم. در نیمههای تابستان او را دیدم. اول از اینکه با او به این طرف و آن طرف بروم خیلی احساس غرور میکردم چون آدم سرشناسی بود. قهرمان گلف و بین مردم معروف و شناخته شده بود. اما بعدها حسم چیزی بیشتر از غرور بود. واقعاً عاشق او نبودم، اما حسی لطیف و دوست داشتنی در خودم احساس میکردم. زیر آن قیافهی مطمئن چیزی را پنهان میکرد.»
آخرین بریده ها
افزودن بریده کتاب