قیمت :
62,000 تومان

مجموعه اشعار سید علی صالحی

نگاه

امتیاز این کتاب

امتیاز 0 / 0 رای
موضوع اصلی ادبیات و شعر
موضوع فرعی شعر فارسی
نویسنده سید علی صالحی از این نویسنده
ناشر نگاه از این ناشر
نوبت چاپ 7
سال چاپ 1396
شابک 9786003761810
نوع جلد گالينگور
قطع پالتوئي
وزن 1133 گرم
تعداد صفحات 996 صفحه
گزیده‌ای از مجموعه اشعار سید علی صالحی

سر بر سینه ستاره

آنجاکه قصیده

پروازى‌ست،

دل در نازکاى غزلى

شِکْوه مى‌کند،

که ملالى اگر بمانده‌ست،

خراب از دریغ نفسى‌ست

که هاى‌هاىِ هرگزش

به گیسوان آبى خواب

طره مى‌تَنَد.

بارى

با کوله‌بار همیشه خورشید

نشسته

به درد میراثْوارِ کسى

که از سلطه نگاهش

سر بر سینه ستارگان

جاودانه مى‌چرخد.

هجاى بلند باستانى

بر دست‌هامبشارتى سپید،

که در خواب‌هاى منتظر

مى‌روید.

و از ضیافت باران

هجاى بلند باستانى

علفى‌ست،

که با صبحى از دیار شگفت خواب

مسیر آبى رود را

قدم مى‌زند.

بر دست‌هام

دست بردار،

دیگر کسى به بام این خانه

نخواهد رفت.

از خواب‌هام

دیگر کسى پروانه‌اى نخواهد گرفت

دریغا

این وحشى غریب

هرگز نخواهد خواست

که بداند

امسال،

سال پَر گرفتن علفى‌ست

که

هیچ‌کسش نگفت،

بار تو اگر سنگین است

اما عطرى سبک خواهى پراکند.

بر مدار آبى بلند

بگذارهمیشه از نیاز ستاره

بماند

دِینى به گردن ماه

که نازک‌تر از

زانوان علفى

مى‌لرزد.

و تا چشمى

بر پیشانى آب‌ست،

به سوسوى بى‌گدار نور

مى‌توان دوید

این خیال خواب است

که بر مدار آبى بلند

آسیمه مى‌چرخد.

در آغاز کتاب مجموعه اشعار سید علی صالحی

فهرست

مقدمه ۲۵

کتاب ۱. از آوازهاى کولیان اهوازى

سر بر سینه ستاره ۲۹

هجاى بلند باستانى ۳۰

بر مدار آبى بلند ۳۲

دایره و تکرار ۳۳

از شیئى و از جهان ۳۴

اورادِ خضراى من ۳۶

مولود ماه ۳۸

مسیح ۴۰

معَبّر ۴۱

گرگِ نَر ۴۲

در خواب مرسلین ۴۴

زخم و خاطره ۴۶

بر کفِ هفت دریا ۴۷

در انحناى رود ۴۸

آوازهاى خورشید ۴۹

هجاهاى سر در گُم ۵۰

هرچه داشتم رو کردم ۵۱

خانه هفتم ۵۳

رمه ۵۴

چندان که بگذرى اى پشیمان! ۵۵

هلاهل هفت‌سر ۵۶

از چراغ اول ۵۷

مجالى نیست ۵۸

رنجواره‌اى ۶۰

راز ۶۱

نطفه آتش ۶۲

سایه‌ها ۶۳

حلاج ۶۴

سرشت سور ۶۶

برگزیده ۶۷

وصیت ۶۸

تَنا ۶۹

نیلوفر ۷۰

کاهنه ۷۲

واریاسیون ۷۳

اگر بازم بگذارد ۷۴

از اَبد ۷۵

به شالِ سبز ۷۶

جادوگرِ واژگان ۷۷

کتاب ۲. منظومه‌ها

به همین سادگى ۸۱

عاشقانه (من از باغ معلق آسمان آمده‌ام،) ۸۴

بیایید… همه با هم ترانه بخوانیم ۸۶

منظومه تولد در مرگ ۹۰

او (مشتى ستاره بود یک لشکر از غزل) ۹۴

منظومه ظهور ۹۵

کتاب ۳. لیالى… لا

سرود موسى در آتش طور ۱۰۱

سرود سیاوش از تماشاىِ مِجْمَر مرگ ۱۰۸

سرود مور از جمجمه سلیمان ۱۱۳

سرود سقراط در شام شوکران ۱۱۶

سرود بزرگ در صبحِ ناتمام ۱۱۹

کتاب ۴. پیشگو و پیاده شطرنج

با گُل ۱۲۵

مادران ۱۲۷

بوسه براى بدرقه ۱۲۸

زن ۱۲۹

از همگان ۱۳۰

بى‌قرارتر ۱۳۱

نه این ۱۳۳

هجاى غلیظ ۱۳۴

با قُله‌ها ۱۳۵

برخواهم گشت ۱۳۶

گره در کلاف ۱۳۷

آه اى دلِ بُریده ۱۳۹

حرفى‌ست ۱۴۰

شب کفتار ۱۴۱

موج در موج ۱۴۳

کتاب ۵. مثلثات و اشراق‌ها

بین‌الطلوعین ۱۴۷

در اخطار خاکستر ۱۴۸

حواشى ۱۵۰

ملائک موعود ۱۵۱

دوایر گیسو ۱۵۲

هاتانه ۱۵۳

قرینه یال‌ها ۱۵۴

از او بودن ۱۵۵

آرامش ۱۵۶

عاشقانه (در انتهاى جاده شیرى، ستاره‌اى گریان از مزار گمشدگان مى‌گذرد) ۱۵۸

حافظانه ۱۵۹

از همه سو ۱۶۱

این کُشته را ۱۶۲

سال نو ۱۶۳

کرانه‌اى دیگر ۱۶۴

صداى زخم ۱۶۵

آخرین اقرار ۱۶۶

کتاب ۶. عاشق شدن در دى ماه، مُردن به وقتِ شهریور

سِجِل ۱۷۱

هشت و نیم شامگاهى غریب ۱۷۲

از آن هیچ‌کدامِ همیشه ۱۷۳

چرا جهان را دوست مى‌دارم؟ ۱۷۴

ترانه متوارى ۱۷۵

حاشیه، شاید… ۱۷۶

آرزوهاى مشترک ۱۷۸

زنبوران مگر…؟! ۱۸۰

منادى نومیدوار آسمان ۱۸۱

پرسش و پاسخ ۱۸۳

پیامبر ۱۸۵

شناسایى ۱۸۶

مثلا… ۱۸۷

علائمى روشن ۱۹۰

ترانه تعطیلات ۱۹۲

پچپچه بیوه‌اى در باد ۱۹۳

جادو ۱۹۴

پیدایش تکلم نام‌ها ۱۹۵

لبانه آب ۱۹۷

باور که نمى‌کنند! ۱۹۹

اندکى گلایه کنم!؟ ۲۰۱

رو به یک طرفى… ۲۰۳

شوکران (بى‌جهت از معانى این مدینه سخن مگوى!) ۲۰۵

تمام ۲۰۸

دلاشوبه انعکاس ۲۰۹

سنگْنبشته‌اى دیدم ۲۱۰

* * * (اینجا نیست جز به‌دریغ، سرى به‌دیوار و دیده‌اى به‌خون.) ۲۱۱

چشم به راه ۲۱۲

هووَه!! ۲۱۳

وقتى که خیلى خوشحالم ۲۱۴

آه مأنوس بى‌مزار من! ۲۱۵

قوافى ساده ۲۱۶

به سرعتِ سایه در قفاى پسین ۲۱۷

جا… ۲۱۹

دهان به دهان ۲۲۰

ظنینى ظریف ۲۲۲

سه‌تار ۲۲۳

دیگران را دیدن ۲۲۴

دستى از دریا خواهد آمد ۲۲۵

تَغزلِ تاریک ۲۲۶

بادهاى شمال و بادهاى جنوب ۲۲۷

اگر عاشق نشویم، مى‌میریم! ۲۲۹

لورکا ۲۳۱

هى بانو! ۲۳۲

پشت همین سادگى‌هاى بسیارمان ۲۳۳

پیشنهاد ۲۳۵

مراثى براى پلک‌هایت ۲۳۷

فاصله نام‌ها ۲۳۸

تعویذ ۲۴۰

کتاب ۷. دیر آمدى رى‌را

داستان بلند رى‌را در واپسین شب آن هزاره رؤیا ۲۴۳

رعایت رؤیا و خواب هفتم عطارد ۲۴۴

باد، بلاهت، یا واژه‌اى در همین حدود… ۲۴۶

از القاب آینه دور است! ۲۴۷

یعنى نگفتمت…؟! ۲۴۹

تمامت نکردم، تمامم کن ۲۵۰

رؤیاى راحله ۲۵۲

همگان را شبیه شما دیده‌ام ۲۵۴

رمه رؤیا ۲۵۵

آوازهایى در راه ۲۵۶

برگردیم سر اصل مطلب ۲۵۷

راه، راهى که راه… ۲۵۸

به‌خاطر همه خواب‌هامان ۲۶۰

براى صفحه شعر یک روزنامه رسمى ۲۶۲

لامحال ۲۶۳

فرود، سه‌گاه، بیدق باد ۲۶۴

بعضى مى‌دانند، بعضى نمى‌دانند ۲۶۵

اقرار در کُنیه کلمات ۲۶۷

حرفى نیست! خب…؟! ۲۶۹

کیتارو، کیتارو…! ۲۷۰

بیا برویم رؤیا ببینیم ۲۷۲

دویى، دالایى، لاما، دویى… ۲۷۴

ادامه همان اولا و آخرآ… ۲۷۵

جانشینِ موعودِ پسین‌ترین فردا ۲۷۷

براى بامدادى دیگر ۲۷۸

صورت ساده بوسیدن ۲۷۹

ناگهان کلماتى از رؤیاى تو آوازم دادند. ۲۸۱

فى‌مابین ۲۸۲

همیشه منتظر خبرى خوش خواب‌هاى تو را مرور مى‌کنم ۲۸۳

حروف… ۲۸۴

بى«امیدِ» چیدنى شاید… ۲۸۶

اندکى آرام‌تر! ۲۸۸

نَحوِ مَحو… ۲۸۹

کوکو ۲۹۰

پرسش نخست و پرسش آخر، آه پاسخ پریشان! ۲۹۲

بگذارید حرفم را بزنم! ۲۹۴

هر واژه را بدین تکلم رؤیا راهى نیست! ۲۹۶

روا ۲۹۸

در این بودنى‌ها، باد اگر باد است… ۲۹۹

وقت اوقاتم، چکیده اندوه! ۳۰۱

یکى دیگر، از میان همه اما یکى دیگر… ۳۰۲

سکوت، فراموشى، و آرامش ۳۰۳

پیشتر از این نامش را نمى‌دانستم ۳۰۵

پرنده، هى پرنده پر قیچى! ۳۰۶

در لهجه وزیدن خاموشان ۳۰۸

امتحان ثلث سکوت ۳۰۹

مکاشفات ساحرِ قُلوبِنا ۳۱۰

یا اگر نشد… ۳۱۱

حکایت ۳۱۲

بازگشت‌ها ۳۱۴

کتاب ۸ و ۹. نامه‌ها و نشانى‌ها

نامه‌ها ۳۱۳

۱ (سلام / حال همه ما خوب است) ۳۲۱

۲ (بیا برویم روبه‌روى بادِ شمال) ۳۲۳

۳ (دارم هى پابه‌پاى نرفتن صبورى مى‌کنم) ۳۲۴

۴ (نه / پرس‌وجو مکن) ۳۲۵

۵ (سرانجام باورت مى‌کنند) ۳۲۷

۶ (قبول نیست رى‌را) ۳۲۹

۷ (درست است که من) ۳۳۱

۸ (به گمانم باید) ۳۳۴

۹ (نه من سراغ شعر مى‌روم) ۳۳۶

۱۰ (مى‌توانم کنار تو باشم و) ۳۳۷

۱۱ (اشتباه از ما بود) ۳۳۸

۱۲ (در ارتباط مخفى با خواب گریه‌ها) ۳۳۹

۱۳ (من راه خانه‌ام را گم کرده‌ام رى‌را) ۳۴۱

۱۴ (بى‌قرارم) ۳۴۳

۱۵ (مى‌ترسم، مضطربم) ۳۴۶

۱۶ (خداحافظ…) ۳۴۸

نشانى‌ها ۳۴۵

مى‌دانم ۳۵۳

سر به‌هوا ۳۵۸

چه بوى خوشى ۳۶۱

حالا دیگر ۳۶۴

همین‌جا ۳۶۶

آسمان، آبى… ۳۶۹

مى‌دانم، حالا سال‌هاست ۳۷۳

کتاب ۱۰. سفر بخیر

نوبت ۳۷۷

نمى‌دانم چرا اسمى ندارد ۳۷۹

جابه‌جایى در آغاز و پایانِ یک موضوع ۳۸۰

مسافرى که از شما سخن گفته بود ۳۸۲

دارد باران مى‌آید ۳۸۴

یادآورى (هنوز تا شب قرارِ تو گویا) ۳۸۶

یک سؤال ساده از ابوسعید ابى‌الخیر! ۳۸۸

پیش‌بینىِ پَرَندوش ۳۸۹

میدان هِرَوى ۳۹۱

عجیب است ۳۹۵

عزیزم ۳۹۷

ادامه همان حرفِ آشنا ۳۹۹

با آن‌ها که بالاى دیوار نشسته‌اند ۴۰۱

تکرار یک فعل ساده از جناحِ ماضى مطلق ۴۰۳

مُرغِ مهاجر ۴۰۴

جواب ۴۰۷

بالاخره ۴۰۸

هلاک ۴۰۹

هیچ، حرام! ۴۱۱

تا کجا…!؟ ۴۱۲

خبر خیرى خواهد رسید ۴۱۴

دارد یک اتفاق تازه مى‌افتد ۴۱۶

قرار بر اشاره او بود ۴۱۹

خط و خبر ۴۲۱

باغ ۴۲۲

نام‌ها، نفرات، نام‌هاى نفرات ۴۲۴

اصلا هیچ ۴۲۶

کتابت ۴۲۸

سرِ کوچه، آن‌سوتر از تماشاى کودکان ۴۲۹

حروف اضافه، حروف ربط… ۴۳۱

دُرُست (عمرى‌ست که در نمازِ گریه حتى) ۴۳۳

یکى دو تصویر از ترانه‌اى قدیمى ۴۳۵

دِق، دریا، دِق ۴۳۷

پُل و تکرارِ همان ترانه معلوم ۴۳۹

مَرغا، جوارِ پیرِ بابونه ۴۴۱

قضیه از این قرار بود ۴۴۳

هى عجب! ۴۴۵

چقدر علامت سؤال؟ ۴۴۷

پیش از رسیدن به خط آخر یک رباعى بخوان! ۴۴۸

مسجد سلیمان ۴۵۰

گاهى اوقات پیش مى‌آید ۴۵۲

گزندِ کلید ۴۵۴

کتاب ۱۱. ساده بودم، تو نبودى، باران بود

مرده‌ام باز خواهد گشت ۴۵۹

مالِ شما! ۴۶۲

لُطفآ نفرِ بعدى…! ۴۶۴

مثلِ بسیارى دیگر ۴۶۶

اسمى داشت، یادم رفت ۴۶۸

وابسته واپسین اسم ۴۶۹

تا ۴۷۱

پدر ۴۷۲

در خانه ۴۷۳

نقطه وَه…! ۴۷۶

بى‌اسم است ۴۷۸

پنهانى ۴۸۰

بین راه… ۴۸۲

سال ۴۸۵

چمدان ۴۸۸

حوصله کُن! ۴۹۰

آشغال‌هاى دَمِ در ۴۹۲

راهِ دورِ توکا ۴۹۴

حروف و نقاط ۴۹۷

باشد…! ۵۰۰

تنها گُرسنگان مى‌فهمند ۵۰۲

کم‌کم باورت مى‌شود ۵۰۶

راه به راه ۵۰۸

ممکن است دیر برگردیم ۵۱۰

از هرچه بودنِ حالاى ما ۵۱۲

فقط فاصله بود ۵۱۴

گشت، گهواره، زمان ۵۱۶

پس چرا این‌همه دیر!؟ ۵۱۸

ماه در خواب هور ۵۲۱

گفت‌وگو در پارک ۵۲۴

سلام یعنى براى همیشه خداحافظ! ۵۲۶

ملائک شبنم‌ها ۵۲۹

از هرچه گفتن بوسه ۵۳۱

داستان یک گفتگوى محرمانه ۵۳۲

مشام این سیب سبز ۵۳۴

امید ۵۳۵

رموزِ حروف ۵۳۷

اتفاق ۵۳۸

گوشْزَد ۵۴۰

دستمال‌هاى کوچک چهارخانه ۵۴۲

منظره ۵۴۳

یک لحظه دُرُست ۵۴۵

چیزى نیست ۵۴۷

بگومگوى کلماتى که… ۵۵۰

بین خودمان بماند ۵۵۲

ها… که بله! ۵۵۴

ملاحظه ۵۵۶

حسِ خوش وَرا ۵۵۸

خانه و جهان ۵۵۹

همه راست مى‌گویند ۵۶۳

مایل به زندگى ۵۶۵

نامه‌اى که براى… ۵۶۸

یک گفتگوى ساده ۵۷۱

باجه تلفن ۵۷۷

فردا صبح زود ۵۸۰

زندگى (پشت ویترین پُر غبارِ این مغازه هنوز) ۵۸۲

کتاب ۱۲. آخرین عاشقانه‌هاى رى‌را

داستانِ یک استکانِ شکسته ۵۸۷

او (چه خوب مى‌شد همین لحظه) ۵۹۵

بى… ۵۹۷

پیش‌بینى ۵۹۸

گُلى… بادهاى بى نى‌لبک! ۵۹۹

گوشه در لغت به معنىِ کنایه آمده است ۶۰۰

از گریه‌هاى عَلو ۶۰۲

پس کى این روز، روزِ به این بلندى تمام خواهد شد؟ ۶۰۴

زنى بود بالِ رودِ برهنه گَنگ ۶۰۵

بچه‌هاى اهل همین هوا مى‌گویند تو برمى‌گردى. ۶۰۷

چیزى از سَفَر کَم آوردم ۶۰۹

حوصله رفتنِ این‌همه راه در من نیست. ۶۱۱

خُب همین است دیگر…! ۶۱۲

دخترِ بادهاى نیلوفرى ۶۱۳

این روى نوار ۶۱۵

باز هم به سلامتى خودت! ۶۱۷

لابه‌لاى همین سکوت ۶۱۸

باز هم توسل به ماه، به کسى چه مربوط! ۶۲۰

نزدیک‌تر بیا، مى‌خواهم ببوسمت. ۶۲۲

کى، به هر وقتِ این غروب! ۶۲۳

ماخولاى نیماى من ۶۲۴

اولا یک‌جورى باید… که بعدها! ۶۲۶

اگر…! ۶۲۸

زندگى (من هم مثل عده‌اى از آدمیانِ همین کوچه هنوز) ۶۲۹

سرقتِ یک سطرِ ساده از نامه‌هاى خودم ۶۳۱

اطلاعیه براى اهلِ تماشا ۶۳۳

حواس‌ات به من هست؟ ۶۳۴

الف، تنفسِ هو ۶۳۶

وَشا… ها باشد، دردت به جانم. ۶۳۹

تا با منى، نترس، بیا، بعدآ خودم مى‌گویم چرا. ۶۴۱

یکى دو پیاله با مولوى ۶۴۳

بستن و گشودنِ دکمه‌هاى پیراهن ۶۴۶

وقتِ شب از میم و سین و حرفِ بعدىِ ما ۶۴۸

به‌زودى همه چیز آشکار خواهد شد ۶۵۰

من وَحىِ آب‌ها را شنیده‌ام ۶۵۲

خودت بفهم، بعد با هم به خانه برمى‌گردیم ۶۵۴

من ترانه در ترانه باز مى‌خوانم، بعد لب‌هامان روىِ کتابِ… ناتمام! ۶۵۶

اَمر به واژه مى‌کنم، سنگپاره‌ها تکان مى‌خورند! ۶۵۸

از دریاها گذشتیم و دیگرباره از روحِ آب زاده شدیم! ۶۶۰

بیشتر اوقات، مشکل از خودمان است. ۶۶۲

مراد از معنىِ مى‌کشان… ۶۶۴

ما باید بفهمیم…! ۶۶۶

مى‌گویند عاقبتِ آینه… بخیر! ۶۶۸

چیزى نیست، دو سه خطِ ساده است. ۶۶۹

چه شب‌هاى نابهنگامِ پُر لُکنتى! ۶۷۰

اگر ستاره دارى، خانه‌ام را روشن کن! ۶۷۲

ملاقات در میخانه ۶۷۴

اسم‌ها، خطْخوردگى‌ها، و روزگارِ حرفِ عجیبِ «خ» ۶۷۶

ما شاعرانِ سپیده‌دمِ جهان ۶۸۰

کتاب‌ها، کلمات، آدمیان… ۶۸۲

بزرگِ بى‌تا، عشق، اسمِ یک نفر که تویى! ۶۸۴

به یارى ما خواهند آمد، آرام، خاموش، نادیده و شگفت! ۶۸۶

کلمه، نامزدِ کمْروى سکوت من است ۶۸۹

بماند…! ۶۹۱

با همین حروفِ بى‌منظور، فالى بزن، حتمآ مبارک است! ۶۹۳

از این خاک و از این خانه و از این مردمان ۶۹۶

کتاب ۱۳. رؤیاهاى قاصدک غمگینى که از جنوب آمده بود

حالا سال‌هاست ۷۰۱

وقتى ۷۰۳

براى اول و آخر ۷۰۶

اگر ممکن است ۷۰۸

من از میل نور ۷۱۰

دُرُست ۷۱۲

مى‌گویم نمى‌شود ۷۱۵

این طرف‌ها ۷۱۷

پس تو ۷۱۹

هرچند ۷۲۱

تا بوده ۷۲۴

اگر بشود ۷۲۶

سر به بیابان ۷۲۸

نگفته، نپرسیده… ۷۳۰

کتاب ۱۴. آسمانى‌ها

پیادگانِ فالِ سکوت ۷۳۵

از به خاطر سپردنِ بعضى کلماتِ بى‌کتاب ۷۳۷

داشت مى‌آمد ۷۳۹

شما ملتفت نبودید ۷۴۰

همسایه‌هاى ما نیز نمى‌دانند ۷۴۳

یک لحظه انگار کسى مى‌گوید ۷۴۴

نگویید ۷۴۵

ثانیه به ثانیه ۷۴۶

پلاک ۷۴۹

تو باید یک جایى همین اطرافِ آشنا باشى ۷۵۲

در دامنه‌هاى بى‌نشانِ باغى دور ۷۵۴

بى‌سایه مُردنِ درخت ۷۵۶

همیشه ۷۵۷

ما مى‌بایست مى‌فهمیدیم ۷۵۸

قرائتِ خطوطى خیس از خوابِ چشم‌هاى مادرم ۷۶۰

مه‌آلود ۷۶۴

درِ میخانه زدند… ۷۶۵

ماه در پَرده ۷۶۷

یادآورى ۷۶۹

کتاب ۱۵. دعاى زنى در راه

بخواه! (چه فرقى مى‌کند) ۷۷۳

شبى (یکى دو پلاک) ۷۷۵

شاید (تو غفلت پروانه را) ۷۷۸

آن (دارند حرف مى‌زنند) ۷۷۹

نجات‌دهنده (حالا حوالىِ همین روزهاى مثل هم) ۷۸۱

بینا (فقط یک راه دارد) ۷۸۳

بیاید (باد، پَسینه، پرده‌ها، کلمات) ۷۸۵

بخواه! (من مى‌شناختم‌اش) ۷۸۷

شبى (کجاى کارى… چکاوکِ غمگین) ۷۸۸

شاید (امشب آسمان خیلى صاف است) ۷۹۰

آن (تو پیش از اتفاقِ این سکوت) ۷۹۳

نجات‌دهنده (غنیمت است این دور هم نشستن و) ۷۹۵

بینا (از پرده پنهان نیست) ۷۹۷

بیاید (بازآ) ۸۰۰

بخواه! (نرسیده به راه) ۸۰۲

شبى (اى کاش مى‌دانستى) ۸۰۷

شاید (مى‌گفت مولیا بخوان) ۸۰۹

آن (هى چاقوىِ کُندِ کهنسال!) ۸۱۴

نجات‌دهنده (شبى آنجا… بلند) ۸۱۵

بینا (مرا چه به ترسِ گریه از این گمان،) ۸۱۸

بیاید (خوابم نمى‌آید امشب!) ۸۲۰

بخواه! (یعنى بالاخره مى‌آید) ۸۲۳

شبى (آنجا راه‌هاى بسیارى به بانونه و) ۸۲۶

شاید (بدجورى دچارِ همین طِبْقِ معمول‌هاى بى‌تفاوت‌ایم) ۸۲۸

آن (تو باید با این بادِ بى‌بازگشت) ۸۲۹

نجات‌دهنده (هم بى‌قرارِ نرفتنِ خویش وُ) ۸۳۱

بینا (این رَدِپاى بى‌پایانِ پرنده‌اى است) ۸۳۳

بیاید (رو به سمت نور ایستاده‌ام) ۸۳۵

کتاب ۱۶. دریغا ملا عُمر

از مویه‌هاى بُرقَع‌پوش کابلى ۸۳۹

همین‌طور است ۸۴۱

کتاب و مَرهَم و عصا ۸۴۲

شوکران ۸۴۳

کلمات، سنگپاره‌ها، ابراهیم ۸۴۴

کمپِ خیرآباد ۸۴۵

از طرفِ تأمینات طالبان ۸۴۶

معجزه ۸۴۸

دخترى اهل هرات به من گفت ۸۴۹

ناامیدى عاشقانه یک روشنفکر افغانى در استکهلم ۸۵۱

از چگورى افغان است این… ۸۵۲

اینجا میهن من است ۸۵۳

تو… بن لادن! ۸۵۵

نمى‌دانید، نخوانده‌اید! ۸۵۷

از قندهار تا شمالِ کویته ۸۵۸

پاره‌اى از نامه هاجر به نامزدش ۸۶۰

هنوز بن لادن را نیافته‌اند. ۸۶۱

شما چه مى‌دانید بر میهنِ من چه رفته است! ۸۶۳

شاه ۸۶۵

تهران خیلى بزرگ است، من از تاجیکانِ هزاره‌ام. ۸۶۶

راه خانه فراموشم شده بود ۸۶۹

کتاب ۱۷. چیدن محبوبه‌هاى شب

شین (سربسته باش پیشانىِ شکسته) ۸۷۳

ه (خودش آمده بود که بمیرد) ۸۷۴

ر (برنمى‌گردد این رود) ۸۷۶

ز (شب، استعاره عجیبى‌ست) ۸۷۷

الف (تو دربه‌درِ بستن بند کفش وُ) ۸۷۹

دال (هیچ خاطره‌اى باقى نخواهد ماند.) ۸۸۱

شین (من دردها کشیده‌ام از درازناىِ این شبِ بلند) ۸۸۲

ه (تا ماه) ۸۸۳

ر (در تاریکىِ همین دوروبرهاى بى‌راهِ ما) ۸۸۵

ز (هى عَقلکِ فلاخَنْفروش) ۸۸۷

الف (چشم به‌راهى آفتاب) ۸۸۸

دال (امشب / نه فاخته مى‌خواند) ۸۸۹

شین (قُمرى‌هاى بى‌خیال هم فهمیده‌اند) ۸۹۰

ه (باد مى‌آمد یا نمى‌آمد، نمى‌دانم) ۸۹۱

ر (همه روزهاى نرفته) ۸۹۳

ز (اَبَرک آسوده‌اى بالاى کوه) ۸۹۵

الف (هى دختر دانا) ۸۹۶

دال (همه ما) ۸۹۷

شین (تنها کودکانِ سینهْخوارِ ستاره و آهو مى‌فهمند) ۸۹۹

ه (زَرا…!) ۹۰۱

ر (یک سازى مى‌زند این رودِ بى‌پرده از آوازِ ما) ۹۰۲

ز (خودت خوبى) ۹۰۴

الف (در ایوان علف‌پوش کهربا) ۹۰۵

دال (شنیده‌ام یک‌جایى هست) ۹۰۸

شین (دیگر از آن‌همه رفته رؤیانویس) ۹۱۰

ه (دنیاى غم‌انگیز نادرستى داریم) ۹۱۱

ر (بعضى‌ها چه راحت به خواب مى‌روند) ۹۱۳

ز (کارِ هر شبِ من است.) ۹۱۵

الف (عطرِ آرامِ عبورشان هنوز) ۹۱۷

دال (در بازىِ باد وُ) ۹۱۸

ش (یک زنى آنجاست) ۹۱۹

ه (تنها ستارگانِ هزار دورِ این‌همه ساکت) ۹۲۱

ر (خیلى زود که برگردى) ۹۲۲

ز (مهتابى‌ترین شامگاهِ راهِ جنوب) ۹۲۴

الف (روزى / یک روزِ سردِ زمستانى) ۹۲۶

دال (از وَهْمِ آینه آمدند) ۹۲۸

شین (شاعران بزرگ) ۹۳۱

ه (نه اتوبوس، نه گردنه، نه گور) ۹۳۲

ر (تنها براى بهارى‌ترین رؤیاى کودکان خواهم خواند) ۹۳۳

ز (همین، که مقابلِ تو) ۹۳۴

الف (دور، من دور مانده‌ام از شما) ۹۳۶

د (دیدید / چون از خوابِ چاه به خانه بازآمدید) ۹۳۸

شین (به زانو درآمدیم و) ۹۳۹

ه (همین است که هست) ۹۴۱

ر (هى گنجشککِ بى‌قرارِ بالاى بید) ۹۴۲

ز (از هفت سرانگشت عطر و نور و حنا) ۹۴۳

الف (کدام سحرگاهِ چلچلهْریزِ روشنى دیده‌اى) ۹۴۴

د (از آغازِ عطسه آب و گِل) ۹۴۵

شین (پروانه، هى پروانه!) ۹۴۶

ه (راهِ نجاتى نیست) ۹۴۷

ر (آخر این چه شکستن است) ۹۴۹

ز (من وظیفه دارم این واژگان برهنه را) ۹۵۰

الف (پرنده‌اى که از نیزارهاى خزانى گذشته است) ۹۵۱

دال (باد از احتیاطِ پاورچینِ پرده‌ها) ۹۵۲

نمایه‌ها

نمایه الفبایى نام مجموعه‌ها ۹۵۵

نمایه الفبایى نام شعرها ۹۵۷

نمایه الفبایى سطر اول شعرها ۹۷۷

مقدمه

روایتِ کوتاهِ من و کلماتى که از آسمان چیده‌ام

کلمه کلمه، زنده‌ام و کار مى‌کنم کلمه به کلمه! روزها… نیمه دومِ همه روزها پا به راهِ روشنایىِ جهان مى‌شوم. مى‌بینم، مى‌شنوم، یاد مى‌گیرم، ذخیره مى‌کنم هر چیزى، هر حِسى، هر اتفاقى، هر هَست‌ى، چه خوب، چه غیر، و لاغیر!

شب‌ها وقتى همه زندگان به خواب اَندَرَند، تازه بیدارىِ بى‌دلیلِ من آغاز مى‌شود، نه به‌اختیار، که تا یاد دارم قرارِ حیاتِ من همین بوده است از دورانِ دورِ کار و نان و دبستان تا همین ساعتِ ساکتِ بامدادى که ذره ذره مشغولِ معامله با کلمات‌ام. عمرِ خویش را ثانیه ثانیه مى‌دهم تا از آسمان، کلمه کلمه بستانم، بچینم، ببویَم و براى هر چرایىِ خویش، چراغى شاید.

خلوتِ شب چیز دیگرى‌ست، هم در خلوتِ همین شب است که کلمات از بیگارى براى اشیاءِ مى‌گریزند، و شعر… نافرمانىِ کلمات نسبت به نامیدنِ جهان است. و من براى عطر و هوش و حضور و حرف‌شان احترامى عمیق قائلم. احترام حتمآ احترام مى‌آورد، آن‌ها را آهسته مى‌نویسم که مبادا از غیظِ قلم آزرده شوند. کلمات خواهرانِ من‌اند، پرستارانِ زخمى‌ترین رؤیاهاى آدمى، که دعوت‌شان به ساحتِ سحورى، وظیفه فطرىِ من است.

نمى‌دانم دوستانِ دیگرم به چه چیزى «شعر» مى‌گویند، اما شعر براى من شفا دادنِ جراحت‌هاى زبان و زندگى‌ست، زبانِ زندگى‌ست. ما یکدیگر را دوست مى‌داریم، و آن‌ها مى‌دانند که من فقط از زبانِ شما سخن مى‌گویم. و کو… او… که از زبانِ زبان و زبانِ زندگى و زبانِ مردم سخن بگوید و بى‌سایه بماند؟!

همه چیز انسان است و همه چیز براى انسان است. اساسِ عشق همین است به هر آگاهى بر این زمین کاستن از اضطرابِ جهان و افزودن بر آرامشِ آدمى. شعر، رستگارىِ زبان را بشارت مى‌دهد. رستگارىِ زبان، رهایىِ اندیشه را تضمین مى‌کند، و رهایىِ اندیشه، آخرین آوازِ شاعرانِ مسئول است، چه در برابرِ زبان، چه مقابلِ مردمِ خویش.

زدودنِ زنگارها و گسستنِ زنجیرها، هم به نیتِ رهایىِ انسانى‌ترین رؤیاها. من پایبندِ همین پندارِ ساده‌ام. کلمه کلمه، زنده‌ام و کار مى‌کنم کلمه به کلمه! هم از نخست قرارِ من و کلمه همین بوده است که هیچ فرق و فراقى نتواند ما را از زیارتِ یکدیگر محروم کند، چه در گشایش و چه در تنگنا، چه در اندوه و چه به شادى مهم نباشد صبح و شامِ بودن یا نبودن براى خودم. مهم نباشد که وقت چیست و بى‌وقت کدام است براى خودم. و مهم نباشد که داشتن چرا و نداشتن یعنى چه براى خودم.

کلمات… ثروتِ بى‌پایانِ پندارِ من بوده‌اند همیشه، و تا هست مى‌دانم هیچ اتفاقى توانِ خاموش کردنِ مرا ندارد در این بَختِ سَختِ ساده، حتى مرگ که باورش دشوار است، زیرا در این پنجاه سال تنفس و ترانه، سه‌بار با یقینِ کامل به انجامِ وظیفه آمد و دست خالى به خانه‌اش بازگشت تا من عبرت بگیرم که فرصتِ فهمیدنِ زندگى و سرودنِ دوباره آن چه اندازه… چه اندازه اندک است.

سید على صالحى

آذر ۱۳۸۳

بیشتر بدانید

تعداد مشاهده این کتاب
177 بار
دفعاتی که پیشنهاد شده
0 بار
تعداد افرادی که این کتاب را خوانده اند
0 بار
تعداد افرادی که میخواهند این کتاب را بخوانند
0 بار

امتیاز شما به این کتاب

امتیاز 0 / 0 رای

کتاب های مرتبط

آخرین بریده ها