موضوع اصلی | ادبیات و شعر | |
---|---|---|
موضوع فرعی | رمان خارجی | |
نویسنده | عزیز نسین | از این نویسنده |
ناشر | ققنوس | از این ناشر |
مترجم | داود وفایی | از این مترجم |
نوبت چاپ | 2 | |
سال چاپ | 1398 | |
شابک | 9786002784148 | |
نوع جلد | شميز | |
قطع | رقعي | |
وزن | 145 گرم | |
تعداد صفحات | 190 صفحه |
عزیز نسین معتقد است
«تنها طنزی را طنز واقعی میدانم که به سود مردم باشد؛ چیزی که مرا به طنزنویسی کشاند، شرایط ناگوار روزگار بود... خلاصه اینکه طنز نوعی بروز خشمِ فروخورده است که ریشه در محرومیت و فقر دارد...»
قسمتی از متن کتاب گفتند آقا مراد همهچیز را میداند. به روستا که آمدم چند شب در خانۀ آقا مراد مهمان بودم. او را در قهوهخانه پیدا کردم. «آقا مراد، به من گفتهاند تو خبر داری. بگو ببینم در این انتخابات کدام حزب پیروز میشود؟» آآقا مراد گفت «اثلا معلوم نمیکند.» «مگر هر حزبی که قویتر باشد برنده نمیشود؟» از یکیک مردم این روستا هم بپرسی، باز هم معلوم نمیشود. میدانی چرا؟ ببین، گوش کن...» پای چپش را گذاشت زیر نشیمنگاهش، روی نیمکت چهارزانو نشست و خوب که جابهجا شد سیگارش را روشن و شروع به تعریف کرد. اوایل در شهر ما حزبمربی نبود. البته بود ولی فقط اسمش بود؛ کسی اطلاع درستی از حزب نداشت. ما آن موقع حزب را دولت میدانستیم...
آخرین بریده ها
افزودن بریده کتاب