موضوع اصلی | ادبیات و شعر | |
---|---|---|
موضوع فرعی | رمان خارجی | |
نویسنده | نیکوس کازانتزاکیس | از این نویسنده |
ناشر | نگاه | از این ناشر |
مترجم | محمود مصاحب | از این مترجم |
نوبت چاپ | 9 | |
سال چاپ | 1400 | |
شابک | 9789643511289 | |
نوع جلد | زركوب | |
قطع | رقعي | |
وزن | 557 گرم | |
تعداد صفحات | 519 صفحه |
گزیده ای از کتاب زورباى یونانى
ترا خدا کارتان را درست انجام دهید. ضربه را درست روی میخ بزنید تا فرو برود. در نظر خداوند نیمه شیطان صد مرتبه از شیطان تمام عیار منفورتر و پلید تر است.
در آغاز کتاب زورباى یونانى می خوانیم
نیکوس کازانتزاکیس، ۱۸۷۳ــ۱۹۵۷، شاعر و نویسنده یونانى، در شهر کاندیا (بزرگترین شهر کرت، که تا ۱۸۴۱ کرسى آن جزیره بود) دیده به جهان گشود. کودکیش در دوران جنگهاى وطنپرستانه مردم کرت با ترکان عثمانى گذشت ــ همین روح قهرمانى است که جاى جاى در نوشتههایش دیده مىشود.
در آتن به تحصیل حقوق پرداخت. سپس به فرانسه، آلمان و ایتالیا سفرهایى کرده به مطالعه و تحقیق در ادبیات و هنرهاى زیبا پرداخت. متعاقبآ با یکى از دوستانش، موسوم به گئورگ زوربا (همین دوست است که الهامبخش کتاب زورباى یونانى شده است) سرگرم استخراج معدن شد؛ ولى، چون در این کار با شکست مواجه گردید، مخبرى روزنامهها را پیشه کرد.
از آن پس به اسپانیا، انگلستان، روسیه، مصر، چین و ژاپن سفر کرد. در سال ۱۹۴۵ به عرصه سیاست پاى گذاشت و به مقام وزارت فرهنگ یونان رسید. لکن این اشتغال سیاسى زودگذر بود و کازانتزاکیس، بار دیگر، به پهنه نویسندگى روى آورد.
کازانتزاکیس در جوانى هواخواه سوسیالیسم بود و، به همین مناسبت هم، بارها از طرف دولت یونان مورد تعقیب قرار گرفت. پارهاى از آثارش او را فردى پاىبند به دیانت مسیح معرفى مىکنند، و بعضى دیگر او را مردى بىدین جلوه مىدهند؛ ولى حقیقت اینست که وى، در آن واحد، هم مسیحى بوده است و هم بىدین. از این گذشته وى به هیچ مکتبى تعلق ندارد خود نیز بنیانگذار هیچ مکتبى نمىباشد بلکه بیش از هرچیز فردى است اهل کرت، و برخوردار از خصوصیات مردم این جزیره. مهمترین آثار وى عبارتند از منظومه حماسى اودیسه (مشتمل بر ۳۳۰۰۰ بیت)، «باغ صخرهها»، «اولیس»، «مسیح»، «مسیح باز مصلوب»، «زورباى یونانى»، «آزادى با مرگ»، و «آسیز بینوا». * * * زوربا، قهرمان کتاب، گرچه فردى است عامى و تحصیل نکرده، ولى مرد کار است و مرد زندگى. اگر از معتقدات دینى و شوریدگى بىحد و پایانش نسبت به زن ــ یا، به قول خودش، آن سرگرمى پایانناپذیر ــ صرفنظر کنیم، مردى است بسیار توانا، اهل عمل و فرزانه.
«همانطور که سوار با توسن خود و ناخدا با کشتى خویش یکى مىشوند، همینطور هم زوربا با کار خود یکى مىشد.» (۱۶۳) کارگران در برابر وى «شوریده و دیوانهوار کار مىکردند، از خود بىخود و سرمست مىشدند. خاک در زیر دست او زنده مىشد و جان مىگرفت. سنگ، زغال، چوب و کارگران هم از این رستاخیز پیروى مىکردند.» (۲۷۰) مسائلى را که دیگران مىکوشیدند «چسبیده به صندلى خود، یکایک آنها را حل» کنند، زوربا «در هواى آزاد کوهستان و به کمک شمشیرش حل کرده بود.» (۳۳۸) «اینمرد با غرایز متقن و لغزشناپذیر و چشمان تیزبین خود، راههاى میانبر مطمئن و قابل اعتمادى را در پیش گرفته و حتى، بدون اینکه دچار مخمصه یا مصائبىشود،بهاوجبذلمساعىومجاهدترسیدهوازآنهمفراتر رفتهبود.» (۴۳۰) زوربا در کار طرفدار تمامیت و کمال است «علت آشفتگى کار دنیا این است که هیچ کارى به طور کامل و درست انجام نمىگیرد. همه کارها سرهمبندى انجام مىشود.» خطاب به کارگران مىگفت «ترا خدا کارتان را درست انجام دهید. ضربه را درست روى میخ بزنید تا فرو برود. در نظر خداوند نیمه شیطان صد مرتبه از شیطان تمام عیار منفورتر و پلیدتر است.» زوربا طرفدار اطاعت از قانون است «… آنچه را قانون مقرر داشته است باید
با میل و رغبت انجام داد. به آنچه مورد احتیاج جامعه است پاسخ مثبت گفت، و غیرممکن را به صورت چیزى درآورد که با میل و رغبت انجام پذیرد.» (۳۹۹) زوربا فردى است خیرخواه، و بیزار از دل شکستن «نه هفت طبقه آسمان و نه هفت طبقه زمین براى جا دادن خداوند کافى نیست، ولى قلب انسان به تنهایى مىتواند او را در خود جاى دهد. پس… خیلى مواظب باش هیچگاه دل کسى را نشکنى!» (۴۱۰) عقیده را در زندگى فوقالعاده مؤثر مىداند «در انسان همهچیز بسته به عقیده است. اگر ایمان داشته باشى تراشهاى از یک قاب در پوسیده و کهنه برایت شىء مقدسى مىشود. اگر ایمان و عقیده نداشته باشى خود صلیب مقدس هم برایت تکهچوبىبیش نخواهد بود.» (۳۳۱) زوربا عقیده دارد که مرد باید ارادهاى آهنین داشته باشد «شبى در یکى از کوهستانهاى مستور از برف مقدونیه بادى سهمگین برخاست. باد چنان شدید بود که کلبه کوچکى را که به آن پناه برده بودم مىلرزانید، و مىکوشید تا آن را واژگون سازد. ولى من قبلا آن را محکم و استوار کرده بودم. تنها در کلبه، کنار آتش، نشسته بودم، بر باد مىخندیدم و آن را سرزنش و شماتت کرده مىگفتم برادر، بیهوده سعى نکن به این کلبه وارد شوى. من در بر تو نخواهم گشود. تو نخواهى توانست اجاق مرا خاموش کنى و کلبهام را واژگون سازى.» (۴۲۹)
* * *
هنگامى که مشغول غلطگیرى صفحات ۳۹۳ــ۴۰۸ بودم دوستى به دیدنم آمد و، پس از اطلاع از نام کتابىکه مشغول تصحیح آن بودم، اظهار داشت که این کتاب قبلا ترجمه شده است. من نه آن ترجمه را دیدهام و نه مترجم محترم آن را مىشناسم. قطعآ ایشان در این راه زحمت بسیارى کشیده و اثر نفیسى به وجود آوردهاند. و من، اگر قبلا از این امر اطلاعى داشتم به انجام این ترجمه مبادرت نمىورزیدم چه گفتهاند «الفضل للمتقدم.»
محمود مصاحب
تیرماه ۱۳۵۷
آخرین بریده ها
افزودن بریده کتاب